می خواهم پرنده نگاه تورااز پشت پنجره ای بنگرم
که بر اطرافش پیچکهای ابدیت فرو پیچیده است
می خواهم تو را در سپیده دم شبنم گیر
در خم سجاده ای ملاقات کنم
و گلهای زندگانیم را در عطر میخک بار گیسوانت پر پر سازم
می خواهم با قطره اشکی از معراج چشمت نزول کنم
و سایه واردر حاشیه مژگانت ناپدید شوم
مرا با کرشمه ای دیگر بار بیافرین
مرا بار دیگر از گوشه نگاهت آغاز کن
بگذار چون بی نهایت من در زنجیر خانه زلفت به اسارت افتد
و آخرین بقایای زمینیم در آسمان نگاهت خاکستر گردد
بگذار آرامش به چراگاه تنهایی فرو رود
و رمه های آتش از گردنه های گردنبند بگذرند
آری زیبای من
من از گوشه چشم تو آغاز شدم
و زادگاه من
کرانه های آسمانی نگاه توست
|