با همین دست به دستان تو عادت کردم
این گناه است ولی جان تو عادت کردم
جا برای من و گنجشک زیاد است ولی
به درختان خیابان تو عادت کردم
گرچه گلدان من از خشک شدن میترسد
به تب خالی لیوان تو عادت کردم
مانده ام آخر این شعر چه باشد افسوس
به ندانستن پایان تو عادت کردم
نظرات شما عزیزان:
|